جامی_دیوانقطعه ها (فهرست)

قطعه شمارۀ 116

1. سفله ای می خواست عذر عارفی کز آمدن

2. سوی تو مانع مرا اشغال گوناگون بود

3. گفت خامش کن که گر سویم نیاید چون تویی

4. منّت ناآمدن از آمدن افزون بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
* حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
شعر کامل
حافظ
* تا چند ز خون مژه در کوی تو احباب
* صد نامه نویسند و جواب از تو نخواهند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
* همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش
شعر کامل
سعدی