قطعه شمارۀ 48
1. آن شنیدستی که کنّاسی ز سرگین زیر بار
2. گفت شکر آن را که از عزّت مرا سر بر فراخت
3. بوالفضولی طعنه زد کای کار تو سرگین کشی
4. کی خردمند این هنر را مایۀ عزّت شناخت
5. گفت کای نادان کدامین عزّ از آن افزون بود
6. کز پیِ روزی به امثال تو محتاجم نساخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده