جامی_هفت اورنگتحفة‌الاحرار (فهرست)

قسمت 7 - حکایت مسافر کنعانی

1. یوسف کنعان چو به مصر آرمید

2. صیت وی از مصر به کنعان رسید

3. بود در آن غمکده یک دوستش

4. پر شدهٔ مغز وفا پوستش

5. ره به سوی مهر جمالش سپرد

6. آینه‌ای بهر ره آورد برد

7. یوسف از او کرد نهانی سؤال

8. کای شده محرم به حریم وصال!

9. در طلبم رنج سفر برده‌ای

10. زین سفرم تحفه چه آورده‌ای؟

11. گفت: «به هر سو نظر انداختم

12. هیچ متاعی چو تو نشناختم

13. آینه‌ای بهر تو کردم به دست

14. پاک ز هر گونه غباری که هست

15. تا چو به آن دیدهٔ خود واکنی

16. صورت زیبات تماشا کنی

17. تحفه‌ای افزون ز لقای تو چیست؟

18. گر روی از جای، به جای تو کیست؟

19. نیست جهان را به صفای تو کس

20. غافل از این، تیره دلان‌اند و بس!»

21. جامی، ازین تیره دلان پیش باش!

22. صیقلی آینهٔ خویش باش

23. تا چو بتابی رخ ازین تیره‌جای

24. یوسف غیب تو شود رونمای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
* درد عاشق نشود به به مداوای حکیم
شعر کامل
حافظ
* مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان
* استاده است سرو و کمر بسته است نی
شعر کامل
حافظ
* گر چه زندانی است دست خالیم در آستین
* کارساز عالمی از همت مردانه ام
شعر کامل
صائب تبریزی