غزل شمارۀ 1045
1. گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی
2. چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی
3. شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد
4. در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی
5. گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان
6. من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی
7. غیرت برم و باز کنم دیده خود را
8. از روی تو چون باز کنم دیده به روئی
9. در مجلس اهل نظر امروز زمستان
10. جز غمزه تو نیست دگر عربده جوئی
11. أی مست تو سلطانی و از لعل ترا
12. تاج گر بر سرت از باده نابست سبویی
13. بگذشت کمال از ارم و روضه فرودس
14. تا راه گذر بافت به خاک سر کوئی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده