کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 112

1. ما بی به روی تو آهم ز ثریا بگذشت

2. بسیاری دیده دریا شد و هر قطره ز دریا بگذشت

3. گرچه در مجمع دل درد بود صدرنشین

4. ناله چون برتر ازو بود به بالا بگذشت

5. گر صبا آمد و بوی تو ز ما داشت دریغ

6. شاکریم از تو به هر حال که بر ما بگذشت

7. چمن جان مرا غنچه شادی بشکفت

8. تا خیال دهنت در دل شیدا بگذشت

9. سرو می خواست به پابوس تو آید چون آب

10. لیکن از جو نتوانست به یک پا بگذشت

11. بی که فرمودم از آن لب دل خود را پرهیز

12. صوفی ما نتوانست ز حلوا بگذشت

13. ای که گفتی ببرم نه تو پیش طبیب

14. در این رنج که کارم ز مداوا بگذشت

15. دی بر آن خاک در از جان رمقی داشت کمال

16. جعل الجنة مثواه همانجا بگذشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر چه مغز بادام است بس نغز
* بباید پوست کندن تا دهد مغز
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* مریز اشکِ من ای چشم خون گرفته که خواهم
* کنم نثار رهش آن دُر ِنسفتۀ خود را
شعر کامل
جامی
* بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
* یوسف از دامان پاک خود به زندان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی