شمارهٔ 157
1. دلم بدان که تو میخوانیش غلام خوش است
2. که نام بندگی اینها برای نام خوش است
3. همیشه خواهم و پیوسته داغ بند گیت
4. که پادشاهی و دولت على الدوام خوش است
5. دگر به زلف تو خواهم ز جور غمزه گریخت
6. که دور فتنه توجه به سوی شام خوش است
7. خوش آمدست نشستن به زلف و حال ترا
8. بر همیشه مردم صیاد را به دام خوش است
9. به دور حسن رخت بایدم از آن لب کام
10. چو در اوان گل و لاله نقل و جام خوش است
11. خوش است از تو سلامی مرا در آخر عمر
12. چو نامه رفت با تمام و السلام خوش است
13. کمال حال دل و زلف تو خوش و بد گفت
14. که لف و نشر مشوش درین مقام خوش است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده