کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 173

1. زلف کمند افکنت اقلیم جان گرفت

2. با این کمند روی زمین می توان گرفت

3. ترکان چه سان به نیغ بگیرنده ملک را

4. چشمت به غمزه ملک دل ما چنان گرفت

5. خوبان همه ز شرم گرفتند روی خویش

6. پیش نو از نخست به آسمان گرفت

7. ای دل مترس از آنکه نگردی شکار یار

8. اینک ز غمزه نپر وز ابرو گمان گرفت

9. سر پیش او نهادم و نگرفت آن به هیچ

10. جان عزیز چون بنهادم روان گرفت

11. از لاغری گرفت به یک تک شبم رقیب

12. خندید بار و گفت که سگ استخوان گرفت

13. در باب عاشقی است حدیثی به زر کمال

14. هر نقش کز رخ نو بر آن آستان گرفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از زلف مشکبوی تو مجلس معطرست
* گوئی که عود خام بر آتش نهاده‌ئی
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* تو از خون چندین سر نامدار
* ز بهر فزونی درختی مکار
شعر کامل
فردوسی
* صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
* همه دانند که در صحبت گل خاری هست
شعر کامل
سعدی