کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 258

1. هست آن چشمیم و باز آن چشم میجوئیم مست

2. پیش بالابش حدیث سرو می گوئیم پست نیست

3. هست گفتند آن دهان را هر چه می گویند نیست

4. گفتند آن میانرا هر چه می گویند هست

5. دل شکست از غصه کآن ابرو ز چشم انداختش

6. شیشه پر خون بود از طاقی در افتاد و شکست

7. خون دل در هر رگ از شادی بجست از جای خویش

8. چون به قصد خون من از شست تو تیری بجست

9. گفته بود از غمزه پیکانها نشانم در دلت

10. هرچه گفت آن سنگدل بک یک مرا در دل نشست

11. مرحبانی داشت دل مقصود ازان مقصود دل

12. مرحبا ای دل گرت مقصود خواهد داد دست

13. تیم کشته مانده بود از نیم ناز او کمال

14. یک دو شیوه گر نمی کرد آن دو چشم نیم مست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
* رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
شعر کامل
مولوی
* کار من اینست که کاریم نیست
* عاشقم از عشق تو عاریم نیست
شعر کامل
مولوی
* بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد
* خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد
شعر کامل
مولوی