کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 459

1. عاشقانت بسحرها که دعا می گویند

2. به دعا بوی نو از باد صبا می جویند

3. من بسر می روم و دیده براه طلبت

4. بی رهی بین د گرانرا که بپا می پویند

5. چیست بر کشنه دلدار بی گریه زار

6. چون شدش هر سر مو زندہ کرا می مویند

7. اشکها را بزن ای دیدۂ گریان به زمین

8. که چرا خاک رهش از رخ ما می شویند

9. با وجود قد دلجوی و گل خود رویش

10. در چمن سرو و گل از باد هوا می رویند

11. زلف او کرده رها غالیه پویان ختا

12. نافه آهوی چین را به خطا می پویند

13. شعر نو چون همه گویند که سحراست کمال

14. دوستان سخنت شعره چرا می گویند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا به آتش سوزنده رحم می آید
* که زندگانی خود صرف ژاژخایی کرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* هر دو عالم قیمت خود گفته ای
* نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* گوشی که هیچ نشنید فریاد پادشاهان
* خواهد کجا شنیدن داد دل گدا را
شعر کامل
فروغی بسطامی