کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 874

1. گر شبی آن مه ز منزل بی نقاب آید برون

2. ز اول شبه تا دم صبح آفتاب آید برون

3. تا به چشم من خیال آن به آمد خواب رفت

4. چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون

5. از جگر خونی که ریزم دل غذا میسازدش

6. فرت آتش باشد آن خون کز کباب آید برون

7. هر کجا باشد نشان پای او آنجا به چشم

8. خاک برداریم چندانی که آب آید برون

9. کی برون آبد البته از عهده بوسی که گفت

10. چون محال است آب حیران کز سراب آید برون

11. خرقه های صوفیان در دور چشم مست تو

12. سالها باید که از رهن شراب آید برون

13. با همه تقوی و زهد ار بشنود نامت کمال

14. از درون صومعه مست و خراب آید برون


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو دستهای چنارست هر دو دستم سست
* وگرنه پیرهن از جور تو چو گل بدرم
شعر کامل
انوری
* کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد
* ببوس دیده او را که بر تو حق دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
* از نی کلک همه قند و شکر می‌بارم
شعر کامل
حافظ