غزل شمارۀ 973
1. ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای
2. به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای
3. خانه تست دل و دیده ز باران سرشک
4. اگر این خانه چکد آب در آن خانه در آی
5. شد ز نظارگیان خانه همسایه خراب
6. به من با تو که فرمود که بر بام برآی
7. زاهد شهر بخشکیست ز چوبی کمتر
8. که چو نعلین نمالیده بروی آن کف پای
9. گفته بودی که شبی باده خورم با تو بیا
10. همچو پیمان من و وعده خود دیر میای
11. روز باران سرشکم مرو از خانه به باغ
12. که رود پای تو چون سرو فرو در گل و لای
13. بوستانیست سرای از گل آن روی کمال
14. به سرای آمدی ای بلبل خوشگو به سرای
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده