غزل شمارۀ 996
1. تا خلوت دل خالی از اغیار نیابی
2. بام و در آن خانه پر از بار نیابی
3. آنجا که شد او یافته خود را نتوان یافت
4. غم نیست که سریابی و دستار نیابی
5. بیدار شود آنگه طلب آن روی که هرگز
6. در خواب چنین دولت بیدار نیابی
7. گر از تو به زخمی بخرد جان و سرآن تیغ
8. بستان که چنین نیز خریدار نیابی
9. چندانکه ز دل نگذری از هر چه مرادست
10. را گذری بر در دلدار نیابی
11. دعوی اناالحق سخن نیک بلند است
12. معنی چنین جز به سر دار نیابی
13. زنهار کمال از سر مستی مرو آنجا
14. ترسم که روی بی ادب و بار نیابی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده