کمال‌الدین اسماعیل_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 139

1. ای باد صبا خبر چه داری؟

2. از زلف بتم اثر چه داری؟

3. از غمزۀ او دلم جدانیست

4. زان بیماران خبر چه داری؟

5. گر مردم چشم من نیی تو

6. بر خاک درش گذر چه داری؟

7. بوی سر زلف و خاک کویش

8. دانم داری دگر چه داری؟

9. ما را ببهای نیک بفروش

10. زین جنس متاع هر چه داری

11. دل را بجز این دو نیست حاجت

12. از تو مثلا خود ارچه داری

13. از من بریار بر پیامی

14. تو خود بجزین هنر چه داری؟

15. گو از تو چو حال من چنین شد

16. دریاب، غمی بخور، چه داری؟

17. گر هست ترا بکشتنم رای

18. تعجیل کن ای پسر چه داری؟

19. بی فایده صد هزار دل را

20. سر گشته بزلف در، چه داری؟

21. در بسته میان بعشوه ما را

22. بر هیچ نه چون کمر، چه داری

23. بد عهدی و جور و یار دیگر

24. کردی همه، زین بترچه داری؟

25. بردی دل و صبر و جان، نگویی

26. تا چشم هنوز بر چه داری؟

27. ترسم که جوابم این فرستی

28. دانم که تو خود سر چه داری

29. جان و دل و صبر هیچ باشد

30. اندیشه بکن که زرچه دادی؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
* ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
شعر کامل
سعدی
* چو نخل موم بر و بار ما ملایمت است
* چگونه سینه سپر پیش آفتاب کنیم؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* افتاده را دوباره فکندن کمال نیست
* آن را که خاک راه تو شد بر زمین مزن
شعر کامل
صائب تبریزی