کمال‌الدین اسماعیل_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 71

1. گر بر دل من رحم کند یارچه باشد؟

2. ور یاد کند از من غمخوار چه باشد؟

3. با قامتش از سرو خرامنده چه اید؟

4. با عارض او سوسن و گلنار چه باشد؟

5. زلفش بگرفتم بستم گفت: که بگذار

6. با دزد در آویخته بگذار چه باشد؟

7. گفتم دل من دارد و می خواهم ازو باز

8. گفتا اگر او دارد، گو دار، چه باشد؟

9. می نالم و می بارم خونابه ز دیده

10. زین بیش بدست دل افکار چه باشد؟

11. زنهار همی خواستم از تیغ جفایش

12. دل گفت مگو بیهده، زنهار چه باشد؟

13. تن در غم او ده که ازین غم بننالد

14. آنکس که بداند که غم یار چه باشد

15. با زلف تو گفتم دل غمخوار مرا ده

16. گفتا دل که؟ غم چه بود؟ خوار چه باشد؟

17. چشم تو همی گفتمش: احسنت، چنین کن

18. اکنون که ببردی به از انکار چه باشد؟

19. جانا چو تو یک دم نکنی کم زجفاها

20. پس حاصل این گریۀ بسیار چه باشد

21. جان و دل من برد و هنوز اوّل کارست

22. خود باش تو تا آخر این کار چه باشد؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
* مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
شعر کامل
حافظ
* گفتمش سوختم از عشق تو تعجیل مکن
* گرچه عمری و بُوَد عادت عمر استعجال
شعر کامل
جامی
* عزتم بین که بر آرنده ی حاجات هنوز
* از لبم نام تو هنگام دعا نشنیده است
شعر کامل
عرفی شیرازی