کمال‌الدین اسماعیل_دیوانقطعه ها (فهرست)

شمارهٔ 256 - ایضاً له

1. ای بزرگی که کامرانی تو

2. از خدا بر دوام میخواهم

3. تا همه خواجه تاش من باشد

4. اخترانت غلام می خواهم

5. بختیان سپهر را هر هفت

6. در کف تو زمام می خواهم

7. از برای حصول اغراضت

8. همّت از خاص و عام می خواهم

9. کرّۀ چرخ را که توسن خوست

10. زیر ران تورام می خواهم

11. تا که باشم بخدمتت نزدیک

12. بفلک بر مقام می خواهم

13. دوست کامیّ من همه زانست

14. که تو را دوستکام میخواهم

15. گه بمدح تو کلک می گیرم

16. گه بیاد تو جام می خواهم

17. من کنون ز احمقی چنان شده ام

18. که ز خلق احترام می خواهم

19. بر گروهی سلام می نکنم

20. وز گروهی سلام می خواهم

21. چون درآیم بمحفل و بروم

22. از بزرگان قیام می خواهم

23. با اکابر بمجلس خلوت

24. گفت و گوی و پیام می خواهم

25. با سخایت چو پخته شد کارم

26. آرزوهای خام می خواهم

27. چرخ بر من جفا بسی کردست

28. زو کنون انتقام می خواهم

29. همچو کار تو زندگانی خویش

30. بسی تکلّف بکام می خواهم

31. احتشامی گرفته ام در سر

32. کارکی با نظام می خواهم

33. چیست تفسیر خویشتن داری

34. من بدان احتشام می خواهم

35. رخنه را انسداد می جویم

36. ریش را التیام می خواهم

37. سیم چندان که جمع داند شد

38. از حلال و حرام می خواهم

39. خویشتن را بهر صفت که بود

40. از عداد کرام می خواهم

41. از برای خورش بمطبخ خویش

42. وقت وقتی طعام می خواهم

43. مختصر همچو مردمان خود را

44. خواجگیّ تمام می خواهم

45. از کف ساقیان سیم اندام

46. رطلهای مدام می خواهم

47. بوسه یی نیز گر برد فرمان

48. زان لب لعل فام می خواهم

49. می خرم اسب و می فروشم خر

50. چه کنم بانگ و نام می خواهم

51. از برای نشست خاصۀ خویش

52. مرکبی خوش خرام می خواهم

53. از هلالش رکاب می سازم

54. وز معجزّه ش ستام می خواهم

55. گرچه بر زینتش دست من تنگست

56. به ازینش حزام می خواهم

57. لیک با این بلندی همّت

58. که ز اشتر سنام میخواهم

59. طمع از دانۀ تو هم نبرم

60. وین همه بهر دام میخواهم

61. از تو بسیار چیز خواهم خواست

62. خود ندانم کدام می خواهم

63. وقت را از برای مرکب خاص

64. از تو زین و لگام میخواهم

65. تا نگویی همان گداست که بود

66. بصلت نی بوام میخواهم

67. داند ایزد که دایم از پی تو

68. دولت مستدام می خواهم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو گرم کن نفس خویش را به آتش عشق
* رها کن آن دگران را به زیره و پلپل
شعر کامل
اوحدی
* صاف چون آیینه می باید شدن با خوب و زشت
* هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
* همچنان قصه سودای تو را پایان نیست
شعر کامل
سعدی