شمارهٔ 75 - وله ایضا
1. صدرا روا مدار ز انعام خود مرا
2. مرحوم مانده دایم و آنرا بهانه هیچ
3. هر روز بامداد نهم رخ به درگهت
4. یک دل پر از امید وپس آنگه شبانه هیچ
5. چندین هزار تیر معانی ز شست طبع
6. کردم گشاد و نامداز آن بر نشانه هیچ
7. پنجاه سال خدمت این خانه کرده ام
8. و امروز نیست همره من جز فسانه هیچ
9. گر مستحقّ هیچ نیم من و آفتاب چرخ
10. پس نیست مستحّق عطا در زمانه هیچ
11. از طالعست این که من و آفتاب چرخ
12. مشهور عالمیم و براین آستانه هیچ
13. زانم همی دهی که ترا در خزانه نیست
14. یعنی کریم را نبود در خزانه هیچ
15. لایق بود ز نعمت تو هر که درجهان
16. اندر میان نعمت و من بر کرانه هیچ
17. بر منهج امید من از وعده های تو
18. دامیست بس شگرف و در آن دام دانه هیچ
19. در رستۀ قبول تو بازار من قویست
20. لیکن چه حاصلست چو نارم به خانه هیچ؟
21. شد چون دهان دلبر من وعده های تو
22. سرچشمۀ حیات و خود اندر میانه هیچ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده