غزل شمارهٔ 203
1. بوی وفا ز گلبن عالم نیافت کس
2. تا اوست اندر او دل خرم نیافت کس
3. منسوخ کن حدیث جهان را که در جهان
4. هرگز دو دوست یکدل و همدم نیافت کس
5. آن حال کز وفای سگی باز گفتهاند
6. دیری است تا ز گوهر آدم نیافت کس
7. در ساحت زمین مطلب کیمیای انس
8. کاندر خزانهها فلک هم نیافت کس
9. چندین مگوی مرهم و مرهم که هر که بود
10. در خستگی فروشد و مرهم نیافت کس
11. در چار بالش عدم آی از بساط کون
12. کاینجا دم مراد مسلم نیافت کس
13. چون قفل و پره آلت بند است روز و شب
14. زان لاجرم کلید در غم نیافت کس
15. خاقانیا ز عالم وحشت مجوی انس
16. کانفاس عیسی از دم ارقم نیافت کس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده