غزل شمارهٔ 224
1. از هستی خود که یاد دارم
2. جز سایه نماند یادگارم
3. ور سایه ز من بریده گردد
4. هم نیست عجب ز روزگارم
5. چون یار ز من برید سایه
6. چون سایه ز من رمید یارم
7. از همنفسان مرا چراغی است
8. زان هیچ نفس زدن نیارم
9. زان بیم که از نفس بمیرد
10. در کام نفس شکسته دارم
11. چون همنفسی کنم تمنا
12. بر آینه چشم برگمارم
13. ترسم ز نفاق آینه هم
14. زان نتوانم که دم برآرم
15. خاقانیوار وام ایام
16. از کیسهٔ عمر میگزارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده