خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 241

1. نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

2. دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم

3. خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت

4. گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم

5. گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی

6. عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم

7. بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی

8. دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم

9. گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت

10. خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم

11. گه‌گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی

12. خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم

13. هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن

14. الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم

15. گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی

16. جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
* گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
شعر کامل
حافظ
* چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم
* که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
شعر کامل
صائب تبریزی
* پیر کنعان با که گیرد اُنس در بیت الحزن
* بوی یوسف را نمی یابد ز فرزندی دگر
شعر کامل
نظیری نیشابوری