شمارهٔ 59 - در رثاء خانوادهٔ خود
1. دردا که دل نماند و بر او نام درد ماند
2. وز یار یادگار دلم یاد کرد ماند
3. بر شاخ عمر برق گذشت و خزان رسید
4. یک نیمه زو سیاه و دگر نیمه زرد ماند
5. بر نخل بخت و گلبن امیدم ای دریغ
6. خار بلا بماند، نه خرما نه ورد ماند
7. عمرم بشد به پای شب و روز و غم گذاشت
8. موکب دو اسبه رفت و همه راهگرد ماند
9. دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت
10. یک لحظه جفت بود و همه عمر فرد ماند
11. گردون نبرد ساخت به خونریز با دلم
12. در دیده خون دل ز نشان نبرد ماند
13. خاقانیا چه ماند تو را کاندهش خوری؟
14. کانده دلت بخورد و جگر نیم خورد ماند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده