شمارهٔ 338
1. دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم
2. باجگه دیدم و نظاره بتان حرمی
3. بر لب دجله ز بس نوش لب نوشلبان
4. غنچه غنچه شده چون پشت فلک روی زمی
5. نازنینان عرب دیدم و رندان عجم
6. تشنهدل ز آرزو و غرقه تن از محتشمی
7. پیری از دور بیامد عجمی زاد و غریب
8. چشم پوشیده و نالان ز برهنه قدمی
9. دهنش خشک و شکفته رخش از ابر مژه
10. جگرش گرم و فسرده تنش از سرد دمی
11. تشنگی بایه برده به لب دجله فتاد
12. سست تن مانده و از سست تنی سخت غمی
13. آب برداشتن از دجله مگر زور نداشت
14. که نوان بود ز لرزان تنی و پشت خمی
15. شربتی آب طلب کرد ز ملاحی و گفت
16. هات یا شیخ ذهیبا حرمی الرقم
17. پیر گفت ای فتی آن زر که ندارم چه دهم
18. گفت: اخسا قطع الله یمین العجمی
19. آبی از دجله چوبینم که به پیری ندهند
20. من ز بغداد چه گویم صفت بیکرمی
21. بیدرم لاف ز بغداد مزن خاقانی
22. گر چه امروز به میزان سخن یک درمی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده