غزل شمارهٔ 161
1. دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست
2. مانند دستهٔ گل و گلدستهئی بدست
3. خطش نبات و پستهٔ شکرشکن شکر
4. سروش بلند و سنبل پرتاب و پیچ مست
5. زلف سیاه سرکش هندوش داده عرض
6. در چین هزار کافر زنگی بت پرست
7. از دیده محو کرد مرا هر چه هست و نیست
8. سودای آن عقیق گهر پوش نیست هست
9. در بست راه عقل چو آن بت قبا گشود
10. بگشود کار حسن چو آن مه کمر ببست
11. در مشگ میفکند بفندق شکنج و تاب
12. وز نار و عشوه گوشهٔ بادام میشکست
13. پر کرد جامی از می گلگون و درکشید
14. وانگه ببست بند بغلطان و برنشست
15. گفتم زکوة لعل درافشان نمیدهی
16. یاقوت روح پرور شیرین بدر بخست
17. گفتم ز پیش تیر تو خواجو کجا جهد
18. گفتا ز نوک ناوک ما هیچکس نرست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده