خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 218

1. ز کفر زلفت ایمان می‌توان یافت

2. ز لعلت آب حیوان می‌توان یافت

3. قدت را رشک طوبی می‌توان گفت

4. رخت را باغ رضوان می‌توان یافت

5. ز نقشت صورت جان می‌توان بست

6. ز لعلت جوهر جان می‌توان یافت

7. بگاه جلوه برطرف گلستان

8. ترا سرو خرامان می‌توان یافت

9. در آن مجمع که خلوتگاه خوبیست

10. ترا شمع شبستان می‌توان یافت

11. بزیر سایهٔ زلف سیاهت

12. بشب خورشید رخشان می‌توان یافت

13. ز زلفت گرچه کافر می‌توان شد

14. زعکس رویت ایمان می‌توان یافت

15. بهر موئی از آن زلف پریشان

16. دل جمعی پریشان می‌توان یافت

17. از آن با درد می‌سازم که دل را

18. هم از درد تو درمان می‌توان یافت

19. برو خواجو صبوری کن که از صبر

20. دوای درد هجران می‌توان یافت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کاکل مشکین تو غالیه برنسترن
* سنبل پرچین تو سلسله بر ارغوان
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر
* کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
شعر کامل
سعدی
* چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
* هرکه خواهد گر سلیمانست و گر قارون گداست
شعر کامل
انوری