غزل شمارهٔ 220
1. ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
2. جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت
3. چون سر زلف پریشان من سودائی را
4. داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت
5. خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید
6. برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت
7. عهد میکرد که از کوی عنایت نروم
8. عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت
9. هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست
10. باز گوئی مگر آهنگ سبا کرد و برفت
11. ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم
12. گر چه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت
13. چون مرا دید که بگداختم از آتش مهر
14. همچو ماه نوم انگشت نما کرد و برفت
15. میزدم در طلبش داو تمامی لیکن
16. مهرهٔ مهر برافشاند و دغا کرد و برفت
17. آن ختائی بچه چون از برخواجو برمید
18. همچو آهوی ختن عزم ختا کرد و برفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده