خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 261

1. کسی کو دل بر جانان ندارد

2. دلی دارد ولیکن جان ندارد

3. هر آنکو با سر زلف سیاهش

4. سری دارد سر و سامان ندارد

5. ز غرقاب غمش کی جان توان برد

6. که دریا نیست کان پایان ندارد

7. بهر موئی دلی دارد ولیکن

8. ز چندین دل غمی چندان ندارد

9. قمر گفتم چو رویش دلفروزست

10. ولیکن چون بدیدم آن ندارد

11. نسیم باغ جنت چون عذارش

12. گلی در روضهٔ رضوان ندارد

13. چو قدش باغبان گر راست خواهی

14. خرامان سرو در بستان ندارد

15. ترا با مه کنم نسبت ولی ماه

16. شکنج زلف مشک افشان ندارد

17. چه درمان خواجو ار در درد میری

18. که درد عاشقی درمان ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در هر کمین که آن ترک تیر از کمان گشاید
* دل را هدف توان ساخت جان را سپر توان کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* در بوستان حریفان مانند لاله و گل
* هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری
شعر کامل
حافظ
* جز روی او که در عرق شرم غوطه زد
* یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
شعر کامل
صائب تبریزی