خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 308

1. آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد

2. وان لحظه که بنشیند بس شور بپا خیزد

3. از خاک سر کویش خالی نشود جانم

4. گر خون من مسکین با خاک برآمیزد

5. ای ساقی آتش روی آن آب چو آتش ده

6. باشد که دلم آبی برآتش غم ریزد

7. با صوفی‌صافی گو در درد مغان آویز

8. کان دل که بود صافی از درد نپرهیزد

9. گر چشم تو جان خواهد در حال بر افشانم

10. کانکش نظری باشد با چشم تو نستیزد

11. از خاک من خاکی هر خار که بر روید

12. چون بر گذرت بیند در دامنت آویزد

13. از بندگیت خواجو آزاد کجا گردد

14. کازاده کسی باشد کز بند تو نگریزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طوفان خون، ز چشم جهان جوش می زند
* بر چرخ، نخل ماتمیان، دوش می زند
شعر کامل
حزین لاهیجی
* نرگس همه شیوه‌های مستی
* از چشم خوشت به وام دارد
شعر کامل
حافظ
* روی از خدا به هر چه کنی شرک خالصست
* توحید محض کز همه رو در خدا کنیم
شعر کامل
سعدی