خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 364

1. همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند

2. از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند

3. بر میان از مو کمر بستند و این شوریده را

4. همچو موی آشفته بر کوه و کمر بگذاشتند

5. بر سر راه اوفتادم تا ز من بر نگذرند

6. همچو خاک ره مرا بر رهگذر بگذاشتند

7. شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند

8. طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند

9. بلبل شوریده دلرا از چمن کردند دور

10. طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند

11. پیشتر رفتیم و ما را نیشتر بر جان زدند

12. وینچنین با ریش و زخم نیشتر بگذاشتند

13. بی غباری از چه ما را خاک راه انگاشتند

14. بی خطائی از چه ما را در خطر بگذاشتند

15. کار خواجو زیر و بالا بود چون دور فلک

16. کار او را بین که چون زیر و زبر بگذاشتند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
* مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
شعر کامل
حافظ
* مردم کوته نظر در انتظار محشرند
* دیده روشندلان آیینه محشر بود
شعر کامل
صائب تبریزی
* از صحبت مردم دل ناشاد گریزد
* چون آهوی وحشی که ز صیاد گریزد
شعر کامل
رهی معیری