غزل شمارهٔ 364
1. همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند
2. از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند
3. بر میان از مو کمر بستند و این شوریده را
4. همچو موی آشفته بر کوه و کمر بگذاشتند
5. بر سر راه اوفتادم تا ز من بر نگذرند
6. همچو خاک ره مرا بر رهگذر بگذاشتند
7. شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند
8. طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند
9. بلبل شوریده دلرا از چمن کردند دور
10. طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند
11. پیشتر رفتیم و ما را نیشتر بر جان زدند
12. وینچنین با ریش و زخم نیشتر بگذاشتند
13. بی غباری از چه ما را خاک راه انگاشتند
14. بی خطائی از چه ما را در خطر بگذاشتند
15. کار خواجو زیر و بالا بود چون دور فلک
16. کار او را بین که چون زیر و زبر بگذاشتند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده