خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 434

1. ایکه هر دم عنبرت بر نسترن چنبر شود

2. سنبل از گل برفکن تا خانه پر عنبر شود

3. از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق

4. تا نگوئی درصدف هر قطره‌ئی گوهر شود

5. هر کرا وجدی نباشد کی بغلتاند سماع

6. آتشی باید که تا دودی بروزن برشود

7. چشم را در بند تا در دل نیاید غیر دوست

8. گر در مسجد نبندی سگ بمسجد در شود

9. از دو عالم دست کوته کن چو سرو آزاده‌وار

10. کانکه کوته دست باشد در جهان سرور شود

11. نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست

12. آتشی چون برفروزی خانه روشن‌تر شود

13. مؤمنی کو دل بدست عشق بت روئی سپرد

14. گر بکفر زلفش ایمان آورد کافر شود

15. می‌نویسم شعر بر طومار و می‌شویم باشک

16. برامید آنکه شعر سوزناکم تر شود

17. همچو صبح ار صادقی خواجو مشو خالی ز مهر

18. کانکه روز مهر ورزیدست نیک اختر شود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
* هزار نکته در این کار هست تا دانی
شعر کامل
حافظ
* جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون
* خنده در هنگامه ماتم نمی باید زدن
شعر کامل
صائب تبریزی
* از سرشک و از تپانچه چهرهٔ من شد چُنا‌نک
* گر ببیند باز نشناسد ز نیلوفر مرا
شعر کامل
امیر معزی