خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 63

1. بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت

2. جگر لاله بر آن دلشدهٔ زار بسوخت

3. حبذا شمع که از آتش دل چون مجنون

4. در هوای رخ لیلی به شب تار بسوخت

5. دیشب آن رند که در حلقهٔ خماران بود

6. بزد آهی و در خانهٔ خمار بسوخت

7. ایکه از سر انا الحق خبری یافته‌ئی

8. چه شوی منکر منصور که بر دار بسوخت

9. تو که احوال دل سوختگان میدانی

10. مکن انکار کسی کز غم اینکار بسوخت

11. صبر بسیار مفرمای من سوخته را

12. که دل ریشم ازین صبر جگر خوار بسوخت

13. زان مفرح که جگرسوختگان را سازد

14. قدحی ده که دل خستهٔ بیمار بسوخت

15. داروی درد دل اکنون ز که جویم که طبیب

16. دل بیمار مرا در غم تیمار بسوخت

17. تاری از زلف تو افتاد به چین وز غیرت

18. خون دل در جگر نافهٔ تاتار بسوخت

19. بلبل سوخته دل را که دم از گل میزد

20. آتش عشق بزد شعله و چون خار بسوخت

21. اگر از هستی خواجو اثری باقی بود

22. این دم از آتش عشق تو بیکبار بسوخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تبسمی ز لب دلفریب او دیدم
* که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد
شعر کامل
وحشی بافقی
* صبر هم سودی ندارد کآب چشم
* راز پنهان آشکارا می‌کند
شعر کامل
سعدی
* روی از خدا به هر چه کنی شرک خالصست
* توحید محض کز همه رو در خدا کنیم
شعر کامل
سعدی