خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 660

1. ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم

2. چو شاخ گل بکف آید ز نوک خار چه غم

3. اگر هزار فغان کرده است بلبل مست

4. چو غنچه پرده بر اندازد از هزار چه غم

5. معاشری که مدام از قدح گزیرش نیست

6. چو می ز جام فرح نوشد از خمار چه غم

7. در آنزمان که شود وصل معنوی حاصل

8. بصورت ار نشوی زائر مزار چه غم

9. میان لیلی و مجنون چو قرب جانی هست

10. اگر چنانکه بود دوری دیار چه غم

11. ز روزگار میندیش و کار خویش بساز

12. چو روزگار برآمد ز روزگار چه غم

13. بزیر بار غم ار پست گشته‌ام غم نیست

14. مرا که ترک شتر کرده‌ام ز بار چه غم

15. ترا چه غم بود از درد ما که سلطان را

16. ز رنج خاطر درویش دلفگار چه غم

17. درین میان که گرفتار عشق شد خواجو

18. گرش مراد نهد چرخ در کنار چه غم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشه خالی
* درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را
شعر کامل
صائب تبریزی
* حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
* قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد
شعر کامل
حافظ
* مگر خود ساقی خود بوده ای ای شاخ گل امشب؟
* که آتش می زند در خار مژگان ارغوان تو
شعر کامل
صائب تبریزی