غزل شمارهٔ 662
1. آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
2. کاخر بیا و بشنو دستان و داستانم
3. من آن نیم که دیدی و آوازهام شنیدی
4. در من بچشم معنی بنگر که من نه آنم
5. گر گوش هوش داری بشنو که باز گویم
6. رمزی چنانکه دانی رازی چنانکه دانم
7. من بلبل فصیحم من همدم مسیحم
8. من پرده سوز انسم من پرده ساز جانم
9. من بادپای روحم من بادبان نوحم
10. من رازدار غیبم من راوی روانم
11. گاه ترانه گفتن عقلست دستیارم
12. در شرح عشق دادن روحست ترجمانم
13. عیسی روان فزاید چون من نفس برآرم
14. داود مست گردد چون من زبور خوانم
15. در گوش هوش پیچد آواز دلنوازم
16. وز پردهٔ دل آید دستان دلستانم
17. بی فکر ذکر گویم بیلهجه نغمه آرم
18. بی حرف صوت سازم بیلب حدیث رانم
19. پیوسته در خروشم زیرا که زخم دارم
20. همواره زار و زردم زانرو که ناتوانم
21. اکنون که صوفی آسا تجریدخرقه کردم
22. بنگر چو بت پرستان زنار برمیانم
23. ببریدهاند پایم در ره زدن ولیکن
24. با این بریده پائی با باد همعنانم
25. معذورم ار بنالم زیرا که میزنندم
26. لیکن چه چاره سازم کز خویش در فغانم
27. وقتی که طفل بودم هم خرقه بود خضرم
28. اکنون که پیر گشتم همدست کودکانم
29. خواجو اگر ندانی اسرار این معانی
30. از شهر بی زبانان معلوم کن زبانم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده