غزل شمارهٔ 695
1. دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم
2. چشمهٔ خون دل از چشم گشادیم و شدیم
3. پشت بردنیی و دین کرده و جان در سر دل
4. روی در بادیهٔ عشق نهادیم و شدیم
5. تو نشسته بمی و مطرب و ما مست و خراب
6. مدتی بر سر کوی تو ستادیم و شدیم
7. چون دل خستهٔ ما رفت بباد از پی دل
8. همره قافلهٔ باد فتادیم و شدیم
9. همچو خواجو نگرفته ز دهانت کامی
10. بوسه بر خاک سر کوی تو دادیم و شدیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده