خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 697

1. باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم

2. باز چون مرغان شبگیری خوش الحان آمدیم

3. گر بدامن دوستان گل می‌برند از بوستان

4. ما بکام دوستان با گل ببستان آمدیم

5. آستین افشان برون رفتیم چون سرو از چمن

6. دوستان دستی که دیگر پای کوبان آمدیم

7. همچو گل یک سال اگر کردیم غربت اختیار

8. مژده بلبل را که دیگر با گلستان آمدیم

9. از میان بوستان چو بید اگر لرزان شدیم

10. بر کنار چشمه چون سرو خرامان آمدیم

11. چشم روشن گشته‌ایم اکنون که بعد از مدتی

12. از چه کنعان بسوی ماه کنعان آمدیم

13. جان ما گر ما برفتیم از سر پیمان نرفت

14. ساقیا پیمانه ده چون ما به پیمان آمدیم

15. گر پریشان رفته‌ایم اکنون تو خاطر جمع دار

16. کاین زمان بر بوی آن زلف پریشان آمدیم

17. صبر در کرمان بسی کردیم خواجو وز وطن

18. رخت بر بستیم و دیگر سوی کرمان آمدیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
* گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
شعر کامل
حافظ
* آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
* عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
شعر کامل
سعدی
* ای خضر حلالت نکنم چشمه حیوان
* دانی که سکندر به چه محنت طلبیده‌ست
شعر کامل
سعدی