غزل شمارهٔ 704
1. اکنون که از بهشت نشان میدهد نسیم
2. بنشان غبار ما به نم ساغر ای ندیم
3. انفاس دوستان دمد از باد بوستان
4. در موسمی چنین که روان پرورد نسیم
5. نام نعیم خلد مبر زانکه در بهشت
6. نبود ورای وصل بهشتی رخان نعیم
7. آن درد نیست بردل ریشم که تا بحشر
8. امکان آن بود که علاجش کند حکیم
9. وصلم مده بیاد که اهل جحیم را
10. اندیشهٔ بهشت عذابی بود الیم
11. ما را امید رحمت و بیم عذاب نیست
12. کازاد گشتهایم ز بند امید و بیم
13. از ما عنان مکش که خلاف کرم بود
14. گر زانکه از گدا متنفر بود کریم
15. ما در ازل حدیث تو تکرار کردهایم
16. آری حدیث دوست کلامی بود قدیم
17. شیرین اگر بخرگه خسرو کند مقام
18. فرهاد در محبت شیرین بود مقیم
19. خواجو ز سیم اشک مکن یک زمان کنار
20. باشد که وصل دوست میسر شود بسیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده