غزل شمارهٔ 730
1. ای نسیم سحری بوی بهارم برسان
2. شکری از لب شیرین نگارم برسان
3. حلقهٔ زلف دلارام من از هم بگشای
4. شمسهئی زان گره غالیه بارم برسان
5. تار آن سلسلهٔ مشک فشان بر هم زن
6. بوئی از نافهٔ آهوی تتارم برسان
7. گرت افتد به دواخانهٔ وصلش گذری
8. مرهمی بهر دل ریش فگارم برسان
9. دم بدم تا کنمش بر ورق دیده سواد
10. نسخهای زان خط مشکین غبارم برسان
11. تا دهم بوسه و بر بازوی ایمان بندم
12. رقعهئی از خط آن لاله عذارم برسان
13. پیش از آن کز من دلخسته نماند دیار
14. مژدهئی از ره یاری بدیارم برسان
15. چون بدان بقعه رسی رقعهٔ من در نظر آر
16. نام من محو کن و نامه بیارم برسان
17. گر بخمخانهٔ آن مغبچهات راه بود
18. سر خم بر کن و داروی خمارم برسان
19. دارد آن موی میان از من بیچاره کنار
20. یا رب آنموی میان را بکنارم برسان
21. دل خواجو شد و بر خاک درش کرد قرار
22. خبری زاندل بی صبر و قرارم برسان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده