خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 773

1. نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین

2. مگر هر شب گذر دارد بر آن گیسوی مشک آگین

3. اگر در باغ بخرامد سهی سرو سمن بویم

4. خلایق را گمان افتد که فردوسست و حور العین

5. چو آن جادوی بیمارش که خون خوردن بود کارش

6. ندیدم ناتوانی را کمان پیوسته بر بالین

7. مرا گر داستان نبود هوای گلستان نبود

8. که بی ویس پری پیکر ز گل فارغ بود رامین

9. طبیبم صبر فرماید ولی کی سودمند آید

10. که چون فرهاد می‌میرم بتلخی از غم شیرین

11. چو آن خورشید تابانرا بوقت صبح یاد آرم

12. ز چشم اختر افشانم بیفتد رستهٔ پروین

13. مگوی از بوستان یارا که دور از دوستان ما را

14. نه پروای چمن باشد نه برگ لاله و نسرین

15. چرا برگردم از یاران که در دین وفاداران

16. خلاف دوستان کفرست و مهر دوستان از دین

17. کجا همچون تو درویشی بوصل شه رسد خواجو

18. که نتواند شدن هرگز مگس همبازی شاهین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شبی که سرو تو شمع مزار من گردد
* چو گردباد به گردت غبار من گردد
شعر کامل
حزین لاهیجی
* در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
* مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
شعر کامل
حافظ
* عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند
* به سر تو که همی زیره به کرمان آرند
شعر کامل
سنایی