خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 794

1. ای روانم بلب لعل تو آورده پناه

2. دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه

3. از سر کوی تو هر گه که کنم عزم رحیل

4. خون چشمم بدود گرم و بگیرد سر راه

5. چون قلم قصهٔ سودای تو آرد بزبان

6. روی دفتر کند از دیده پر از خون سیاه

7. بسکه چون صبح در آفاق زنم آتش دل

8. نتواند که برآید شه سیاره پگاه

9. می‌کشم بار غم فرقت یاران قدیم

10. می‌شود پشت من خسته از آنروی دو تاه

11. محرمی کو که بود همسخنم جز خامه

12. مونسی کو که شود همنفسم الا آه

13. گر نسیم سحری بنده نوازی نکند

14. نکند هیچکس از یار و دیارم آگاه

15. چشم خونبارم اگر کوه گران پیش آید

16. بر سرآب روان افکندش همچون کاه

17. بگذرد هر نفس آن عمر گرامی از من

18. وز تکبر نکند در من بیچاره نگاه

19. آب چشمت که ازو کوه بماند خواجو

20. روز رحلت نتوان رفت برون جز به شناه

21. فرض عینست که سازی اگرت دست دهد

22. سرمهٔ دیدهٔ مقصود ز خاک در شاه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل به آن غمزۀ خون ریز کشد جامی را
* صید را چون اجل آید سوی صیّاد رود
شعر کامل
جامی
* گفتی اندر خواب گه گه روی خود بنمایمت
* این سخن بیگانه را گو، کآشنا را خواب نیست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* وان قطرهٔ باران که برافتد به سمنبرگ
* چون نقطه سفیداب بود از بر طومار
شعر کامل
منوچهری