غزل شمارهٔ 844
1. گر آن مه در نظر بودی چه بودی
2. ورش بر ما گذر بودی چه بودی
3. مرا کز بیخودی از خود خبر نیست
4. گر او را این خبر بودی چه بودی
5. اگر چون آن پری پیکر در آفاق
6. پری روی دگر بودی چه بودی
7. بدینسان کز نظر یکدم جدا نیست
8. گرش با ما نظر بودی چه بودی
9. مرا گویند درمان تو صبرست
10. دریغا صبر گر بودی چه بودی
11. روانم در شب هجران بفرسود
12. گر آنشب را سحر بودی چه بودی
13. مرا چون با سر زلفت سری هست
14. گرم پروای سر بودی چه بودی
15. چو بر بام تو باشد مرغ را راه
16. مرا گر بال و پر بودی چه بودی
17. ز خواجو سیم و زر داری تمنا
18. گر او را سیم و زر بودی چه بودی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده