شمارهٔ 15 - در مدح امیر ابونصر فارسی
1. ز خاک و باد که هستند یار آتش و آب
2. قوی تر آمد بسیار کار آتش و آب
3. بساط پشت زمین و شراع روی هوا
4. ملون است ز رنگ و نگار آتش و آب
5. لباسهای طبیعت نگر که چون بافد
6. سپهر گردان از پود و تار آتش و آب
7. شده هوا و زمین را ز آب و آتش بار
8. مسام تنگ شده رهگذار آتش و آب
9. اگر قرار جبلت ز آب و آتش خاست
10. چرا ببرد جبلت قرار آتش و آب
11. جز آتش خرد صرف و آب دانش محض
12. همی گرفت نداند عیار آتش و آب
13. یسار آتش و آب ار چه سخت بسیار است
14. نه واجب است بدین افتخار آتش و آب
15. که پیش همت بونصر پارسی گه بذل
16. به نیم ذره نسنجد یسار آتش و آب
17. مؤیدی که به حق عنف و لطف سیرت او
18. معین ظلمت و نور است و یار آتش و آب
19. گزیده رادی و مردی جوار همت اوست
20. چنان که خشکی و تری جوار آتش و آب
21. بزرگوارا نشگفت اگر کفایت تو
22. کند بریده ز هم کارزار آتش و آب
23. سوار نیزه و تیغی و خرم و خوش گشت
24. ز تیغ و نیزه بود روزگار آتش و آب
25. ز خشم و عفو تو ایام را درختی رست
26. بر آن دو شاخ و بر و برگسار آتش و آب
27. حصار و حصن دل و دیده عدوی تو شد
28. ز تف و اشک شکم در کنار آتش و آب
29. اگر وقار و سکون نیست آب و آتش را
30. نشد مضا و نفاذ اختیار آتش و آب
31. گرفته کینه و مهرت به نرمی و تیزی
32. همی کشند عنان و مهار آتش و آب
33. بدیع نیست که بر مرکز ارادت او
34. چو چرخ گردد از این پس مدار آتش و آب
35. ز عدل شافی تو سازگار و دوست شوند
36. دو طبع دشمن ناسازگار آتش و آب
37. ز بوی خلق تو بر موضع شتاب و درنگ
38. گل و سمن شکفاند بهار آتش و آب
39. خیال رعب نگارد به پیش هر چشمی
40. مهیب صورتی اندر شعار آتش و آب
41. یلان رعد شغب همچو ابر خون بارند
42. به برق خنجر در مرغزار آتش و آب
43. ز تاب و آتش شمشیر تو به رأی العین
44. قضا ببیند بی شک دمار آتش و آب
45. چو کوهساری خیزد ز آب و آتش رزم
46. که مرگ روید از آن کوهسار آتش و آب
47. چنان که آهن و پولاد سنگ خاره شده است
48. ز طبع و خلقت حصن و حصار آتش و آب
49. چو حکم ماضی و فرمان نافذ تو بدید
50. بجست ماک سکون و وقار آتش و آب
51. چو بور و چرمه تو آب و آتش است به جنگ
52. تو را توانم خواندن سوار آتش و آب
53. همیشه تا به غنیمت ز خاک قوت باد
54. برد به بالا تف و بخار آتش و آب
55. فلک فذلک دارد ز گرمی و سردی
56. به حق برآید جز در شمال آتش و آب
57. ز بیم غارت باشد خزینه گوهر و در
58. به کوه و دریا در زینهار آتش و آب
59. بود قضا و قدر پیشکار اختر و چرخ
60. بود هوا و زمین زیر بار آتش و آب
61. بقات باد که عدل تو حسبت لله
62. به قمع جور ببرد اقتدار آتش و آب
63. جهان به کام تو و کار و بار دولت تو
64. زبانه گیرتر از کارزار آتش و آب
65. بساط ناصح تو پیشگاه باده و رود
66. سرای حاسد توپی گذار آتش و آب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده