مسعود سعد سلمان_دیوانقطعه ها (فهرست)

شمارهٔ 143 - شکوه از سعایت ابوالفرج

1. بوالفرج شرم نامدت که بجهد

2. به چنین حبس و بندم افکندی

3. تا من اکنون ز غم همی گریم

4. تو به شادی ز دور می خندی

5. شد فراموش کز برای تو باز

6. من چه کردم ز نیک پیوندی

7. مر تو را هیچ باک نامد از آنک

8. نوزده سال بوده ام بندی

9. زآن خداوند من که از همه نوع

10. داشت بر تو بسی خداوندی

11. گشته او را یقین که تو شده ای

12. با همه دشمنانش سوگندی

13. چون نهالیت بر چمن بنشاند

14. تا تو او را ز بیخ برکندی

15. وین چنین قوتی تو راست که تو

16. پارسی را کنی شکاوندی

17. وآنچه کردی تو اندرین معنی

18. نکند ساحر دماوندی

19. تو چه گویی چنین روا باشد

20. در مسلمانی و خردمندی

21. که کسی با تو در همه گیتی

22. گر یکی زین کند تو نپسندی

23. هر چه در تو کنند گنده کنی

24. ای شگفتی نکو خداوندی

25. به قضایی که رفت خرسندم

26. نیست اندر جهان چو خرسندی

27. کرده های تو ناپسندیده ست

28. تا تو زین کرده ها چه بربندی

29. زود خواهی درود بی شبهت

30. بر تخمی که خود پراکندی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
* درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
شعر کامل
حافظ
* تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
* زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ
* بر پاره کاغذی دو سه مدی توان کشید
* دشنام و هر چه هست غرض یادگار تست
شعر کامل
وحشی بافقی