شمارهٔ 94 - هزل
1. بتی یافتم دوش گفتم به حرص
2. که امشب جماعی فراوان کنم
3. رگ من بخسبید و خفته بماند
4. ندانستمش تا چه درمان کنم
5. بدو گفتم ار چاره آن کنی
6. که این لت شود تا در انبان کنم
7. حقیقت تو را آنچه باید ز من
8. به جای تو از مردمی آن کنم
9. مرا گفت اگر زآنکه موسی شوم
10. عصای تو در دست ثعبان کنم
11. چه خواهی ز من من نه عیسی شوم
12. که اندر چنین مرده ای جان کنم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده