محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 10

1. صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را

2. در آتش از رخ تو نشاند آفتاب را

3. مه نیز تافتد ز تو در بحر اضطراب

4. شب جام‌گیر و برفکن از رخ نقاب را

5. ممنون ساقیم که به روی تو پاک ساخت

6. زان آب شعلهٔ رنگ نقاب حجاب را

7. ای تیر غمزه کرده به الماس خشم تیز

8. دریاب نیم کشته ز هر عتاب را

9. از هم سرو تن و دل و جان می‌برند و نیست

10. جز لشگر غمت سبب انقلاب را

11. در من فکند دیدن او لرزه وای اگر

12. داند که چیست واسطهٔ اضطراب را

13. دیدیم چشم جادوی آن مه شبی به خواب

14. اما دگر به چشم ندیدیم خواب را

15. در گرم و سرد ملک نکوئی فغان که نیست

16. قدری دل پرآتش و چشم پر آب را

17. او می‌شود سوار و دل محتشم طپان

18. کو پردلی که آید و گیرد رکاب را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک
* تا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد
شعر کامل
حافظ
* غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
* درد احبا نمی‌برم به اطبا
شعر کامل
سعدی
* به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
* بنشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را
شعر کامل
مولوی