محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 129

1. بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت

2. کرد خود بدمهری و تهمت به صد دل بست و رفت

3. بود محل بندی لیل ز باد روزگار

4. محملی کز ناز آن شیرین شمایل بست و رفت

5. تا نگردم گرد دام زلف دیگر مهوشان

6. پای پروازم به آن مشگین سلاسل بست و رفت

7. دل به راه او چو مرغ نیم به سمل می‌طپید

8. او به فتراک خودش چون صید به سمل بست و رفت

9. تا گشاید بر که از ما قایلان درد خویش

10. چشم لطفی کز من آن بی‌درد و غافل بست و رفت

11. خود در آب چشم خویشم غرق و می‌سوزم که او

12. غافل از سیل چنین پرزور محمل بست و رفت

13. لال بادا محتشم با همدمان کان تازه گل

14. رخت ازین گلشن ز غوغای عنا دل بست و رفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ضرورتست که عهد وفا به سر برمت
* و گر جفا به سر آید هزار چندینم
شعر کامل
سعدی
* تا که سرانگشت تاک کرد خزان فندقی
* کرد چمن پرنگار پنجهٔ دست چنار
شعر کامل
خاقانی
* صلاح کار کجا و من خراب کجا
* ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
شعر کامل
حافظ