غزل شمارهٔ 149
1. زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح
2. دلت مباد به تیر دعای من مجروح
3. عجب مدان که به تیر دعا شود دل سنگ
4. ز شست خاطر ناوک گشای من مجروح
5. شکست شیشهٔ دل در کفش که میخواهد
6. به شیشه ریزه آزار پای من مجروح
7. ز خاک تربت من گل دمید و هست هنوز
8. ز خار گلی داغهای من مجروح
9. جراحت دل ریشم ازین قیاس کنید
10. که هست صد دل بیغم برای من مجروح
11. دلم ز سوزن الماس درد خون شد و گشت
12. درون هم از دل الماس سای من مجروح
13. شد از دم تو مسیحا نفس دل مرده
14. دواپذیر و دل بیدوای من مجروح
15. خدنگ هجر تو زود از کمان حادثه جست
16. ز ما سوا نشد و ماسوای من مجروح
17. نماند محتشم از دوستان دلی که نشد
18. ز سوز گریه بر هایهای من مجروح
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده