غزل شمارهٔ 167
1. دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد
2. غم او نمیگذارد که نفس نگه ندارد
3. چه ز مزرع امیدم دمد از جفای ترکی
4. که ز ابر التفاتش همه تیغ و تیر بارد
5. تن خویش تا سپردم به سگش ز غیرت آن
6. که خدنگ نیمهکش را نفسی نگاه دارد
7. ز نشستنش به مسجد به ره نیاز زاهد
8. شده یک جهت نمازی به دو قبل میگذارد
9. تو که داغ تیره روزی نشمردهای چه دانی
10. شب تار محتشم را که ستاره میشمارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده