محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 199

1. ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد

2. نهان با من به خشم و آشکارا در سخن باشد

3. چو با جمعی دچارم کرد از من صد سخن پرسد

4. چو تنها بیندم مهر سکوتش بر دهن باشد

5. بتابد روی از من گر مرا در خلوتی بیند

6. کند روی سخن در من اگر در انجمن باشد

7. بهر مجلس که باشد چون من آیم او رود بیرون

8. که ترسد محرمی در بند صلح انگیختن باشد

9. به محفلها دلم لرزد ز صلح انگیزی مردم

10. که ترسم آن پری را حمل بر تحریک من باشد

11. چو بوی آشتی در مجلس آید ترک آن مجلس

12. مرا لازم ز بیم خوی آن گل پیرهن باشد

13. ز دهشت محتشم ترسم که دست از پای نشناسی

14. اگر روزی نصیبت صلح آن پیمان شکن باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد
* بنفشه نسخه آن بر بهار بنویسد
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* ما را به کوچه غلط انداختن چرا
* دل را بغیر زلف پریشان که می برد
شعر کامل
صائب تبریزی
* معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
* پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
شعر کامل
سعدی