محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 211

1. یار بیدردی غیر و غم ما می‌داند

2. می‌کند گرچه تغافل همه را می‌داند

3. آفتابیست که دارد ز دل ذره خبر

4. پادشاهیست که احوال گدا می‌داند

5. گر بسازم به جفا لیک چه سازم با این

6. که جفا می‌کند آن شوخ و وفا می‌داند

7. ای طبیب ار تو دوائی نکنی درد مرا

8. آن که این در به من داد دوا می‌داند

9. همه شب دست در آغوش خیالت دارم

10. کوری آن که مرا از تو جدا می‌داند

11. روز و شب مهر تو می‌ورزم و این راز نهان

12. کس ندانست به غیر از تو خدا می‌داند

13. محتشم کز ملک و حور و پری مستغنی است

14. خویشتن را سگ آن حور لقا می‌داند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تیغ تو کز خون خصم قطره‌چکان آمده
* گلشن فتح تو راست شاخ گل ارغوان
شعر کامل
محتشم کاشانی
* هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
* قبول حق نشود گر دلی بیازاری
شعر کامل
مولوی
* شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
* که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
شعر کامل
حافظ