محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 239

1. دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود

2. در میان خواب و بیداری دلم با یار بود

3. گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت

4. ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود

5. کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی

6. آن چه بر من می‌نمود آسان باو دشوار بود

7. هرچه در دل داشتم او را به خاطر می‌گذشت

8. بی‌نیاز از گفتن و مستغنی از اظهار بود

9. گرچه بود آن شمع شب تا روز در فانوس چشم

10. پردهٔ شرم از دو جانب مانع دیدار بود

11. آن چه آمد بر زبان با آن که حرفی بود و بس

12. معنی یک دفتر و مضمون صد طومار بود

13. من به میل خاطر خود محتشم تا روز حشر

14. ترک آن صحبت نمی‌کردم ولی ناچار بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
* دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
* که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید
شعر کامل
مولوی
* چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان
* دل از انتظار خونین دهن از امید خندان
شعر کامل
سعدی