محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 243

1. گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود

2. ور رود دل نیز یک دشمن همان گیرم نبود

3. گر دلم در سینه سوزان نباشد گو مباش

4. اخگری در گوشهٔ گلخن همان گیرم نبود

5. ز آفتاب هجر مغز استخوانم گو بریز

6. در چراغ مرده این روغن همان نگیرم نبود

7. ملک جانی کز خرابیها نمی‌ارزد به هیچ

8. گر فراق از من بگیرد من همان گیرم نبود

9. دیده گر خواهد شدن از گریه ویران کو بشو

10. در دل تاریک این روزن همان گیرم نبود

11. ناله از ضعف تنم گر برنیاید گو میا

12. در سرای سینه این شیون همان گیرم نبود

13. چون به تحریک تو می‌رانند ازین گلشن مرا

14. جا کنم در گلخن این گلشن هما نگیرم نبود

15. بود نافرمان دلی با من همان گیرم نزیست

16. بود بی سامان سری بر تن همان گیرم نبود

17. گفتم از عشقت به زاری محتشم دامن کیشد

18. گفت یک رسوای تر دامن همان گیرم نبود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
* ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
شعر کامل
جامی
* به آب و رنگ تیغش برده تفضیل
* چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل
شعر کامل
نظامی
* از آن افیون که ساقی در می‌افکند
* حریفان را نه سر ماند نه دستار
شعر کامل
حافظ