محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 249

1. بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود

2. بردش به بند خانهٔ زلف سیاه خود

3. از راه نارسیده شهنشاه عشق او

4. عالم به باد داده ز گرد سپاه خود

5. گردید عام نشاء عشق آن چنانکه یافت

6. آثار آن چرنده در آب و گیاه خود

7. زان همنشین ستاره که می‌تابد از زمین

8. شرمنده است چرخ ز خورشید و ماه خود

9. زان شد بلند آتش رسوائیم که دوش

10. نوعی ندیدمش که کنم ضبط آه خود

11. یک شهر شد به باد دو روزی خدای را

12. خالی کن از نظار گیان جلوه‌گاه خود

13. خوش آن که خود بکشتم آئینی و بعد قتل

14. نسبت کنی به مدعی من گناه خود

15. ذوق مرا پیاپی اگر از جفای خویش

16. هم خود شوی ز جانب من عذرخواه خود

17. خواهی که دامنت رهد از چنگ محتشم

18. بردار زود خار وجودش ز راه خود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند
* از زمین پست بر اوج ثریا می روند
شعر کامل
صائب تبریزی
* سرو جوان با همه آزادگی
* پیر غلام قد دل جوی توست
شعر کامل
محتشم کاشانی
* هیچ قفلی نیست نگشاید به آه نیمشب
* مانده ای در عقده دل اینقدر حیران چرا
شعر کامل
صائب تبریزی